آشفتگی های نیمه شب

هجمه های فکری یک سورئالیست

آشفتگی های نیمه شب

هجمه های فکری یک سورئالیست

آلبالوهای دلفریب

همیشه یکی از حس های شیرین زندگی من که از قضا، مرا یاد اجداد خطاکارم (آدم و حوا) می اندازد. دزدی از میوه های ممنوعه ی درختان آلبالویی است که بدجوری مرا وسوسه میکنند به خوردنشان. انگاری به تو میگویند بیا و مرا بخور. منی که اینقده خوشمزه ام. من اعتقاد دارم اجدادم سیب نخورندند. آخر سیب که طعمش خاص نیست. بلکه آلبالوهای ممنوعه را چیدند. چون خدا این درخت را برای خودش آفریده بود که از آن بخورد. ولی اجدادم وسوسه شدند و به درخت خدا دست درازی کردند و آواره شدند. خب من هم بودم همینکار را میکردم. ترک بهشت و سقوط به زمینِ پر از مصائب و بدبخختی ها به خوردن چند دانه آلبالو می ارزد. خدا پدر و مادر نداشته شان را بیامرزد که باز چند هسته از آن را دور از چشم فرشته ها، دزدیدند و به زمین آوردند. اینجاست که افتخار پرطمطراق شهروند نمونه را به دیگری واگذار میکنی. هنجارهای دست و پاگیر جامعه را به آنجایت میگیری. میپری روی دیواری بلند و میروی داخل و تا میتوانی شکمت را پر میکنی از نعمت های بادآورده ای که اشتباها بجای حیاطِ خانه ی شما، در باغ همسایه سبز شده اند. مخصوصا اگر صاحب این باغ یک پیرمردِ پولدارِ اخمویِ پیزوری باشد که نفس کشیدنش به نسیمی پیوند خورده و چیزی نمانده که غزل خداحافظی را در رختخوابش بخواند و بمیرد تا هم میراثخوارهای مادرمرده ی پفیوزش خوشحال شوند و هم ما از اضطراب سهمگینِ چماغ های دردآورِ لامسبش خلاص شویم وگرنه این سگ سیاه و زشت و بدقواره اش را که میتوانیم حریف شویم. هنوز جای آن چماغِ لامسب روی باسنِ بیچاره ام کبود است. اوضاع که خیط نباشد، واقعاً احساس نابی است که از بالای این درخت به بالای آن یکی بروی و برای تارزان فاتحه ای بخوانی و آنقدر خیک* لامسبت را پر کنی که در شرف بالاآوردن باشی. به یقین لذتی که در خوردن آلبالوهای دزدی با اضطـراب از درخـت همســایه هست در چیــز دیــگری نیست. امان از دستِ این آلبالوهای دلفریب. جایِ اجدادم خالی.

نظرات 10 + ارسال نظر
رضوان دوشنبه 29 تیر 1394 ساعت 21:57 http://rzn-sh.blogsky.com/

من از بچگی تا همین الان دوست داشتم اولین البالو رسیده درخت تو خونه مون رو من بخورم نمیدونم چرا همیشه اولین دست برد به درخت من میزنم الان دختر البالوی کنار حیاط ما خشک شده دلم برای دزد البالو تنگ شده


از سیب منتفرمن حس میکنم همه بد بختی ها من بخاطر سیب وکلا امان از دست هوس های یک زن (خدارحمتش کنه)

سیبم خوبه

ف میم پنج‌شنبه 25 تیر 1394 ساعت 14:26

همه ی لذت خوردن دزدکی میوه اونم از باغ اون پیرمرد پیزوری و اخمو و بداخلاق به همین ترسیدن از کتک خوردن و گاهی هم درد همون کتکه ست هاهاهاها

آخ امان ازون کتکه

فاطیما پنج‌شنبه 25 تیر 1394 ساعت 00:21 http://minikin-bride.blog.ir/

آی مزده داره ,بهت حسودیم شد دیگه مثل اون قدیما دل و دماغ و شجاعت این کارا رو ندارم وگرنه من دختری بودم که از درخت بالا میرفت و دزدکی شاتوت میزد تو رگ ,چه روزایی بود :))

یادش بخیر. یاد درخت گردو افتادم و دستای سیاه

نیمه سیب سقراطی چهارشنبه 24 تیر 1394 ساعت 19:05 http://www.1ta414.blog.ir

میوه روی درخت و نشسته بسیار بسیار بسیااااااار خوشمزه تره، هیشکی نمیتونه اینو انکار کنه :)

آخ آخ لذتی داره. یک لذتی داره

مترسک چهارشنبه 24 تیر 1394 ساعت 17:51 http://1matarsak.com/

بحث دزدکی چیدن میوه شد یه خاطره بگم!
یه خانواده فوق‌العاده محترمی که مقیم فرانسه هستن (آقا ایرانی مقیم اون‌جا و خانوم فرانسوی و فرزندشونم طبیعتاً دورگه) چند روزی رو اومده بودن این‌جا مهمون‌مون بودن، ما هم اینا رو برداشتیم بردیم یه منطقه ییلاقی‌مانندی خارج شهر، همین طوری که داشتیم توی کوه و جنگلای اون حوالی می‌گشتیم اتفاقی گذرمون به چندتا باغ افتاد، کاملاً ریلکس یه نیگا این‌ور و یه نیگا اون‌ور کردیم دیدیم صاحاب باغا نیستن ما هم خیلی شیک شروع به چیدن سیبای گلاب و آلبالو و اینایی که دم مرز باغ با بیرونش بودن کردیم، اون دوستان فرانسوی و دورگه‌مون که به عمرشون همچین چیزی رو ندیده بودن یه خورده همو نیگا کردن یه خورده هم ما رو نیگا کردن، بعدش اونام از راه به در شدن و شروع کردن به چیدن و با مزه خودن میوه‌ها! طوری با ملچ و ملوچ می‌خوردن کسی نمی‌دونست فکر می‌کرد اینا تا حالا میوه ندیدن :)) اصن لذت عجیبی در این حرکته

احسنت به شما در رواج این کار خیر. البته این دزدکی چیدن میوه فلسفه ای داره

کیمی آ چهارشنبه 24 تیر 1394 ساعت 12:11 http://yeghatre-harf.blogsky.com/

نُچ نُچ نُچ نُچ ...
#دزد_نباشیم

+صرفا جهت این که حرف هولدن کالفیلد رو زمین نمونه :دی وگرنه همه واقفیم که لذتی که در دزدکی خوردن میوه هست در هیچ چیز نیست !

یاد یه خاطره افتادم از درخت گردو و بالارفتن و تاشب همانجا ماندن از ترس صاحب باغ

موکا سه‌شنبه 23 تیر 1394 ساعت 23:58 http://imoka.blogfa.com

تابستان را به خاطر میوه هایش فقط میتوان دوست داشته نه گرمای کشنده اش

یه لیوان آب زرشک از دستفروش های میدان راه آهن

کرگدن آبی سه‌شنبه 23 تیر 1394 ساعت 15:42 http://bluekargadan.blog.ir

عکس اگر برای همان ماجرا و همان لحظه باشد، به احترام شما کلاه از سر برمی‌دارم ;)

برای همان ماجرا و درعین ارتکاب جرم تهیه شده است

مترسک سه‌شنبه 23 تیر 1394 ساعت 14:20 http://1matarsak.com

آخ! آلبالو In a Relationship with Albaloo

و همچنین ما

هولدن کالفیلد سه‌شنبه 23 تیر 1394 ساعت 02:49 http://insidemonster.blog.ir/

منتظر کامنتهایی در باب دزدی بده باش!
البته دزدی بده ، این چه کاری بود کردی؟ هان؟ :|

رابین هودم رابین هود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد