خیلی مهم نیست اما همیشه درگیر و دار این مسئله بودم که آیا نوشته های من اهمیتش کمتر از عکس مسخره و مزخرفی است که با مارلبروی لعنتی انداخته ام و آویزان این گوشه ی پروفایل زهرماری کرده ام که بگویم چقدر آدم خاصی هستم و ادی آدمهای روشنفکر را دربیارم و دیگران پیش خودشان بگوید فلانی چقدر میفهمد که دوستانم بیاییند و آنرا لایک کنند و زیرش به به و چه چه راه بیاندازند و بگویند چه ژست هنری و کلاسیکی!!!! نه من که میدانم آدمهای زیادی ازین عکس ها میگیرند و هر روز گوشه ی پروفایلشان میگذارند که بگویند چقدر روشنفکر و خاص و باکلاسند. من که میدانم مزخرف تر از هر آدمی هستم که میشناسم. من که میدانم هیچ نیستم جز یک انسان افسرده و نویسنده ای که در عقده ی شهرت و احترام دیگران خودش را به چالش میکشد... خیلی مهم نیست اما دلم برای اندیشه هایم. دلم برای افکارم و ایده اولوژی هایم. دلم برای رمان هایم. دلم برای تمامی داستانهایی که مجبورم روزی بسوزانمشان و با خودم به گور ببرم میسوزد. دلم برای تمامی نوشته هایم میسوزد. دلم برای خودم میسوزد.... شاید 5 و یا 10 و حتی 15 سال دیگر بنشینم و نوشته هایم را مرور کنم و آنروز آدم سرشناسی شده باشم و همه مرا بشناسند و از نوشته ها و داستانهایم تعریف کنند. میدانم کسی این اراجیف بی انتها را درک نمیکند. شاید سالها بعد دوستانی که امروز این نوشته ها را میخوانند بازخواهند گشت و خاطرات اینروزها را با من مرور میکنند....
همه ما بسیاری وقتها از این دست افکار داریم. برای من اغلب سکوت نوشتن است و گریه و بس...
و اما سالها بعد....
شاید روزی مرور تک تک خط هایی که نوشتی
به منزله ی پس گردنیِ آب داری باشد!
مثل من!
شاید...
مرسی به خاطر معرفی وبای خوبِ بالا :)
مرسی به خود شما که وبلاگ مینوسی
دلم وبلاگ خوب میخواست . ممنون :)
وبلاگ خوب. نوشته های خوب. دوستان خوب. زندگی خوب
خواهش رفیق
آهنگ وبلاگت....
میخوانمت.
ممنان رفیق